۶.۱۴.۱۳۸۶

عاشق و معشوق معمولی مُقرب ترند

خشکه مقدسان می پندارند که دین با هر آنچه که زیبا و عاشقانه و وجد آور است مخالف است آنها گمان می کنند که دین فقط و فقط با غم و غصه و مویه آشناست آنها زبان عارفان را در نمی یابند زبان عارفان سرشار است از زیبایی و عشق و کرشمه مقدس مأبان گلی زیبا را که می بینند فوراً استغفار می کنند آنها نغمه ای زیبا را نیزکه می شنوند از احساس گناه به خود می لرزند گور برای آنها جایی ست که در آن از شرگناه خلاصی می یابند و راحت می شوند آنها تعجب می کنند که چرا خداوند آنها را در گور نیافریده بلکه به دنیایی آورده که به شائبه ی گناه و نظر بازی آلوده است !ا آنها در فهم معنای گناه دچار گناه شده اند آنها گناه را بد تعبیر کرده اند گناه هر آن چیزی ست که بر دل ما قفل می زند تا نفهمیم و احساس نکنیم و عشق نورزیم گناه چیزی ست که جلوی دیدگان ما پرده می کشد تا نبینیم گناه ؛ چیزی ست که در گوش های ما پنبه ی لجاجت فرو می کند تا نشنویم گناه ؛ چیزی ست که از دل , گِل می سازد زیرا چشم وگوش و دل ما تمامی توشه ی ما برای رسیدن به خداست عشق , تنها کلمه ای ست که نفس گرم خدا بر آن دمیده است دیدار دو دلداده تنها تجربه ای ست که چیزی برای گفتن از عالم تعریف ناپذیر ماسوا در خود دارد عشق , تنها ساحتی ست که در آن انسان با ذات هستی دیدارمی کند درست است که دیدار انسان و هستی کل بسیار فراتر و ژرفتر از دیدار دو عاشق و معشوق معمولی ست اما عاشق و معشوق معمولی مُقرب ترند اوشو *

۱ نظر:

ناشناس گفت...

خدای من ... تعریف دلپذیری از گناه خواندم اینجا ... و عکس چه دلپذیر تر