۵.۲۱.۱۳۹۰

درد انسان متعالی تنهایی و عشق است


علی در مدینه تنهاست. از این درناکتر، اینکه علی در میان پیروان عاشقش نیز تنهاست
در میان امتش که همه عشق و احساس و همه فرهنگ و تاریخ اش را به علی سپرده است
تنها است. او را همچون یک قهرمان بزرگ، یک معبود و یک الهه می پرستند، اما نمی
شناسندش و نمی دانند که کیست، دردش چیست، حرفش چیست، رنجش چیست و
سکوتش چراست؟ در زبان فارسی، هنوز نهج البلاغه ای که مردم بخوانند وجود ندارد. تنهایی
مگر چیست؟ هنوز پس از گذشت قرنها سخن علی بزبان فارسی ای که نسل ما بخواند و
بفهمد وجود ندارد و هنوز ملتی که تمام هستی اش را در راه عشق علی نثار کرده، از او کلمه
ای و سخنی درست نمی شناسد. این است که علی در میان پیروانش هم تنهاست. این است
که علی در اوج ستایش هایی که از او می شود مجهول است

درد علی دوگونه است: یک درد، دردیست که از زخم شمشیر ابن ملجم در فرق سرش
احساس می کند و درد دیگر، دردیست که او را تنها در نیمه شبهای خاموش به دل نخلستان
های اطراف مدینه کشانده و بناله در آورده است. ما تنها بر دردی می گرییم که از شمشیر این
ملجم در فرق سرش احساس می کند. اما، این درد علی نیست ... دردی که چنان روح بزرگی
را بناله آورده است، تنهایی است که ما آنرا نمی شناسیم. باید این درد را بشناسیم نه آن درد
را ، که علی درد شمشیر را احساس نمی کند وما درد علی را
------------------------------------------------------------------------------------------
شاید قرن ها بگذره شریعتی تکرار بشه شاید هم هرگز نشه.روحش قرین رحمت اللهی

هیچ نظری موجود نیست: